آسمان آبی

آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است که چه اندازه کبوتر باشی

آسمان آبی

آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است که چه اندازه کبوتر باشی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

 

بچه که بودم هر موقع که چیزی از پدر میخواستم و جواب نه میشنیدم همیشه موفق میشدم با گفتن `بابا بزرگ میشم دکتر میشم نمیزارم مریض بشی` دلش رو بدست بیارم و به خواسته ام برسم.یادم میاد محبوبترین اسباب بازی که داشتم پک وسایل پزشکی بود گوشی و کاپ و آمپول و... همیشه هم عروسکام و خراب میکردم و میشدن بیمارای دست و پا شکسته ی من.
یادش بخیر ٬ عاشق آقا دکتر شدن بودم.به همین عشق درس میخواندم و دبیرستان رشته تجربی رو انتخاب کردم.درسای سختی داشت ولی سعی میکردم تا آنجای که میتوانم نمراتم خوب از آب در بیاد.تا نیمه اول سال سوم دبیرستان هم درسم خوب بود و جز شاگردای خوب کلاس محسوب میشدم.اما نیمه دوم سال تحصیلی بود ٬ بخاطر تشخیص اشتباه یک پزشک و نبودن دکتر کشیک شب٬ عزیزترین کسم رو تو بحرانی ترین سن به بدترین نحو از دست دادم.
خواهری که برام از مادر عزیزتر و نزدیکتر بود.خواهری که بخاطر اشتباه پزشک ۶ماه تو کما بود و کم کم جلو چشمای ماتم زده ی ما تو خونه جون داد.با اینکه بیشتر از نیم دهه میگذره اما هنوز چشم اشکم فوران میکنه با یادش.
خیلی سخت بود نه تو مدرسه چیزی میفهمیدم نه تو خونه کاری داشتم جز نشستن بالای سر خواهرم.
وقتی میدیدم زن داداشم بالاجبار مجبور شده کار بادستگاه ساکشن رو یاد بگیره و این کار  رو انجام بده ناخواسته بهش احساس تنفری پیدا کرده بودم عجیب!
اون سال ترم دوم تموم درسام و افتادم و سال بعدش حاضرم نشدم برم مدرسه و حتی غیرحضوری فقط امتحان بدم دیگه بدم میاد از این درس.بعد از یکسال رفتم سراغ رشته کامپیوتر و ادامه دادم.

چند وقتی هست کلاس کمک پرستاری میرم و سرکلاس جز شاگردای خوب محسوب میشم و خیلی سریع هر چیزی رو یاد میگیرم.
چندشب پیش  بود عزیزی که هیچ دکتری رو قبول نداره جز طب سنتی و میدونست علاقه به پزشکی داشتم گفت یعنی میشه پزشکی بخوانی و بشی یه پزشک با انصاف اگر دکتر شدی و مجبور بشی بدنم و تیغ میزنی بخیه میزنی؟!
نمیدونست با این حرفش باعث شد تا صبح پلک بهم نزنم و تمام خاطرات تلخم بیاد جلو چشمم و از این تصور که پوست عزیزم رو تیغ بزنم چه حس منزجر کننده ای پیدا کردم٬ حاضرم بمیرم اما هیچوقت حتی این صحنه رو نبینم چه برسد خودم انجام بدم.
من از اون دسته از آدم ها هستم که میگم تو این دنیا هیچ کاری غیرممکن نیست و بخوای هرکاری میتوانی انجام بدی اما الان که فکر میکنم میبینم گاهی سرنوشت تاثیر به سزای روی زندگی آدم داره.

بشدت رفتم تو فکر میتوانم به آرزوی بچگیم برسم؟؟با ۲۴سال سن کمی دیر نشده؟؟؟

 

ع. آسمانی

مدتی کوتاهی هست که میرم فیس بوک و تنها فعالیتم خواندن چند تا پیج که به اسم شیعه دوستی فعالیت میکنند.پیج های که با اسم امام حسین و ولایت فقیه فعالیت میکنند.کاری به این ندارم که فعالیتی که می
کنند درست هست یا نه؟؟

بحث اینجاست که دوستان بجای وحدت بشدت تفرقه افکنی میکنند.کامنت های که از خواندشان شرم میکنم٬ فحش های که بچه مسلمان ها بهم میدن٬ اهانت های آشکار به مراجع تقلید و رهبر می کنند. برخوردهای نژاد پرستانه که با شیعان دیگر کشورها می کنند و حتی دشمنی و فحاشی بی حد و مرز به وهابیون. حضرت محمد فرمودند (ص) :روا نیست که مومنی به برادر خویش به تندی نظر کند که مایه ی آزار او شود. پس چطور شده که به اسم خدا و پیغمبر و دفاع از اهل بیت به جون هم افتادن؟؟!!! واقعا ائمه ما همچین رفتارهای رو می پسندد یا حتی با دشمنان به نرمی فتار می کردند؟؟؟؟!!!!

همیشه افراط و تفریط نهی شده .شیعه علوی یعنی پیرو عدالت علی (ع)٬ ولی این دوستان با افراط در شیعه نمایی دارند تیشه به ریشه میزنند. بقول دوستی تا این دوستان شیعه هستند و با حرفهای دو جانبه باعث تفرقه افکنی می شوند نیازی به دشمن های خارج از دین نداریم!!

 

به امید شنیدن نوای دلنشین انا بقیه الله.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۵:۵۰
ع. آسمانی