آسمان آبی

آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است که چه اندازه کبوتر باشی

آسمان آبی

آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است که چه اندازه کبوتر باشی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است


بعضی وقت ها که تو خیابان راه میرفتم و میدیدم که چطور دختر یا زن جوانی دست نیاز به سوی هر کسی دراز می کند  و گاها برخوردی خشونت آمیز میبیند .همیشه با خودم فکر میکردم حتی اگر این آدم نیازمند نباشد اما همین که غرورش را بخاطر مادیات زیر پا گذاشته از هر نیازمندی مستحق تره !!!! و همیشه قلبم به در میامد از دیدن این صحنه های دلخراش و فکر میکردم  مشکلات زندگی باعث بی تفاوتی آدم ها نسبت به هم شده.

 

تا اینکه جمعه 22 آذر ماه با تماس یکی از دوستان دعوت شدم به پارک ساحلی .اول بخاطر شرایط روحی نامناسبی که داشتم  از رفتن سرباز زدم که در آخر به اصرار دوست عزیز رفتنی شدم و چه خوب شد که رفتم. پنج شنبه و جمعه جشنواره ای غذای برای حمایت از کودکان سرطانی بر پا بود که استقبالی بی نظیر شده بود و  پی بردم که چه اشتباه بزرگی میکردم راجع به رحم و مروت آدم ها! و افتخار کردم چنین همشهری های خونگرم و انسان دوستی دارم که بوقتش دست یاری هیچ نیازمندی رو رد نمیکنند.

دیدن جنب و جوش مردم برای کمک به کودکان دوست داشتنی  به حدی به وجدم آورد که برای خودم باور نکردنی بود.باید شکرگزار بود که هنوز چنین مجالسی برپا و با استقبال زیادی مواجه میشود و چقدر افسوس خوردم که توانایی برای کمک بیشتر ندارم و آنجا بود که یاد حدیثی از  پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم افتادم که فرمودند :

«اتحبُّ ان یلین قلبک و تدرک حاجتک؟ ارحم الیتیم و امسح رأسه و أطعمه من طعامک یلین قلبک و تدرک حاجتک.»
آیا دوست داری دلت نرم و آرزویت برآورده شود؟ (آنگاه فرمود:) بر یتیم ترحّم کن و دست محبّت بر سر او بکش و از غذای خود به او بخوران تا قلبت نرم و حاجتت روا گردد.

پس تصمیم گرفتم در حد  جیب و شکم مبارک کمک کنم که در آخر شب با دل دردی عظیم راهی منزل شدم ولی در عوض به آرامش روحی زیبای رسیده بودم که واقعا شیرین و دلچسب بود.

شب موقع نماز اولین دعای که به ذهنم رسید این بود که خدایا توانی بهم بده که بتوانم کمکی هرچند ناچیز به آدمی دردمند کنم.

 

 

بار الها لباس لامتی به تن تمام بیماران بپوشان

 

بار الها به درگاهت سجده شکر می گزارم از اینکه در های رحمت خود را بار دیگر بر روی این بنده گنهکارت گشودی

"آمین یا رب العالمین"

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۱۳:۱۶
ع. آسمانی

یک روز ارباب لقمان گوسفندی به او داد و گفت:این گوسفند رابکش و بهترین اعضایش را برای من بیاور.لقمان گوسفند را کشت و دل و زبانش را برای اربابش برد و گفت: این دو عضو، بهترین اعضاست.

چند روز بعد ارباب لقمان باز هم گوسفندی به او داد و گفت: این گوسفند را هم بکش و این بار بدترین عضوهایش را برایم بیاور! لقمان گوسفند را کشت و باز هم دل و زبانش را برای اربابش برد و گفت: این دو بدترین عضوهاست!

ارباب لقمان حیران شد و از او پرسید: مگر تو دیوانه ای؟ آخر چگونه می شود که دل و زبان هم بهترین عضوها باشند و هم بدترین عضوها؟

لقمان پاسخ داد:من اشتباه نکرده ام، اگر صاحب دل و زبان، خوب و درستکار باشد ، دلش هم پاک باشد و از زبانش برای گفتن حرف های پسندیده استفاده کند، دل و زبان بهترین عضوهاست. اما اگر او آدم پستی باشد و دلی چرکین و زبان بد گویی داشته باشد، دل و زبان بدترین عضوهاست!


(براساس داستانی از قصص الانبیاء)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۱۸:۵۵
ع. آسمانی